سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چون خرد کمال گیرد ، گفتار نقصان پذیرد . [نهج البلاغه]

دوران نوجوانی مامثل یک فیلم سریالی واقعی است ودر این سریال بازیگرانی نیزحضورداشتند بنامهای اول خودم حمیدوبرادرم وحیدسلیمانی-پسرعمویم قاسم سلیمانی-پسردائی هایم عباس و مهردادرضائی-رضاوغلام ورسول کامکار-رضادرفشه-آرش وداریوش جنابی-داریوش وکوروش عرشی-محمد عرشی-مرحوم محمد قربانی-محمد حسین نیا-حسین جربزه-محمد  کدیور-مصطفی قربانی-شهید بهروزحسین نیا-ودر این میان کسانی هم بودند که کمی از ما بزرگتر بوده والبته همیشه بعنوان فرمانده هان ما در اکثر بازیها نقش اصلی را ایفاء میکردندوبنامهای مهران رضائی-هوشنگ قربانی-ایرج کدیور-تقی عرشی-حسن کامکار

ما درآن دوران انواع بازیها راداشتیم که عبارت بودند از فوتبال-شنا-گردو بازی -دزد و پلیس-دوچرخه سواری-ودر شنا یک بازی دیگر هم بود که یکی اززیر مجموعه شنا مورد توجه بود که در زیر بعنوان اولین خاطره ام به آن میپردازم

ولیسه مردمانی دارد کم و بیش خونگرم وساکت و مهمان نواز و با جمعیتی نه چندان جوان  اما فعال در کلیه امور اللخصوص کشاورزی و ماهیگیری ونیز ورزش دوست که پس از اتمام درو برنج .و زمینی که پیش از آن محل پرورش برنج بوده حالا در آن ماه گرم سال تبدیل میگردد به زمین فوتبال .تا انرژی جامانده در بدن جوانان و نوجوانان را تخلیه کند  

در دوران ما یعنی در اواسط دهه ?? هم دوره ای های من ?? الی ?? ساله بودند .دختران که اکثرا در حال و هوای دوران خودشان را سپری میکردند ولی ساکت و آرام .اما ما جنس پسرصبح اللطلوع پس از اتمام دروس مدرسه.از خانه ها بیرون میزدیم. شیطان شلوغ وپر از ماجرا و نشاط که به هر چیزی گیر میدادیم جهت گذراندن آن لحظه تا که ظهر بشود و آنگاه صرف نهار بلافاصله پس از صرف نهار آرامش و آسایش میگرفتیم از هر پیرو جوان و هر موجود زنده ای .ساعت ??بعداز ظهر در آن هوای گرم  .گردوبازی یکی از از مهیج ترین بازیها بود ولی نه به اندازه ای که کلیه بچه ها جمع میشدیم میرفتم رودخانه ای که از ولیسه میگذشت .آبی خنک و دلچسب داشت .

به چند گروه تقسیم میشدیم گروهی بالای تپه همجوار رودخانه می ایستادند و گروهی هم داخل رودخانه .گروهی که داخل رودخانه بودند میبایستی به هر نحوی میشد خودش را به بالای تپه میرساندند تا آن گروه اول بالای تپه را به قهررود خانه پرت کنند وقتی گروه دوم تپه مورد نظررا محاصره میکرد وافرادی که از گروه اول وتپه در اختیار آنان بوده واز سقوط به رودخانه جان سالم به در میبردند در این زمان به اسارت گروه دوم در آمده و توسط گروه دست و پای آنان را میگرفتند واز بالای تپه به داخل رودخانه پرت میشدند وقتی این افراد به داخل آب ازآ ن ارتفاع پرت میشدند امکان داشت با هرقسمتی از بدنشان به سطح آب تماس پیدا کنند وقتی با شکم به سطح آب تماس پیدا میکردند یک دردی شدید میگرفت وصدای آخی بود که به گوش میرسیدالبته بدترین قسمتهایی از بدن که درد شدیدی میگرفت پشت وکمر وجلو وسطح شکم بود.

واین قسمت بهترین قسمتی برای گروه پیروز بود چون با افتخارفراوان این عمل را انجام میدادند.واین بازی ازساعت ?بعدازظهر شروع میشد تا اذان مغرب وقتی اذان به گوش میرسید یعنی اینکه بازی تمام شده وهرکسی میبایستی بسوی منزل خودشان حرکت کنند ودر راه منزل بازی آن روزبعنوان یک لطیفه بازهم برای همدیگربازگو میگردید تا به درب منزل میگفتیم و میخندیدیم  


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط حمیدسلیمانی ولیسه 88/5/20:: 4:52 عصر     |     () نظر

درباره
وضعیت من در یاهـو
حمیدسلیمانی ولیسه
این وبلاگ درخصوص موقعیت جغرافیائی-تاریخچه -آب و هوا - آداب رسوم-فرهنگ -کشاورزی -ونوع زندگی روستائیان بوده -و نیز شعر ها وآوازها وترانه هایی که مردم روستای ولیسه ونیز دیگر روستائیان اللخصوص زنانی که در زمان کشت وکار برای خود زمزمه میکنند میباشد انشاالله بتوانیم مطالبی ازروستایمان رابرای اطلاع شما بیننده گان عزیز فراهم کنیم و من الله التوفیق حمید سلیمانی ولیسه
صفحه‌های دیگر
پیوندها
لیست یادداشت‌ها
آرشیو یادداشت‌ها